مرادف سفره پرداز. (آنندراج). رجوع به سفره پرداز شود: تبسم کنان گل برآورده سر که ای کاسه پرداز خونین جگر مرا مهلت عمر چندان کجاست که پشت محبت کنم با تو راست. سالک قزوینی (آنندراج)
مرادف سفره پرداز. (آنندراج). رجوع به سفره پرداز شود: تبسم کنان گل برآورده سر که ای کاسه پرداز خونین جگر مرا مهلت عمر چندان کجاست که پشت محبت کنم با تو راست. سالک قزوینی (آنندراج)
پر خور بسیار خوار (سفره پرداز) : (تبسم کنان گل بر آورده سر که: ای کاسه پرداز خونین جگر، {} مرا مهلت عمر چندان کجاست که پشت محبت کنم با تو راست ک) (سالک قزوینی)
پر خور بسیار خوار (سفره پرداز) : (تبسم کنان گل بر آورده سر که: ای کاسه پرداز خونین جگر، {} مرا مهلت عمر چندان کجاست که پشت محبت کنم با تو راست ک) (سالک قزوینی)
آنکه از اسباب خانه توجه میکند. (ناظم الاطباء) ، نوکر. خدمتکار، مسرف. (ناظم الاطباء). کنایه از کسی که هرچه داشته باشد همه را پاک بباد دهد، خواه از آن خود باشد خواه از آن دیگر. مقابل خانه نگهدار. (از آنندراج) : همه خوشه چینند و من دانه کار همه خانه پرداز و من خانه دار. نظامی. مجردرو خانه پرداز باش جوانمرد دنیابرانداز باش. سعدی (بوستان)
آنکه از اسباب خانه توجه میکند. (ناظم الاطباء) ، نوکر. خدمتکار، مسرف. (ناظم الاطباء). کنایه از کسی که هرچه داشته باشد همه را پاک بباد دهد، خواه از آن خود باشد خواه از آن دیگر. مقابل خانه نگهدار. (از آنندراج) : همه خوشه چینند و من دانه کار همه خانه پرداز و من خانه دار. نظامی. مجردرو خانه پرداز باش جوانمرد دنیابرانداز باش. سعدی (بوستان)
ناله سنج. فریاد و فغان کننده. زاری کننده. (از ناظم الاطباء) : پیش ازین از ناله پردازان اثر پیدا نبود عشق در خلوت سروری داشت بزم آرا نبود. میرزارضی دانش (از آنندراج)
ناله سنج. فریاد و فغان کننده. زاری کننده. (از ناظم الاطباء) : پیش ازین از ناله پردازان اثر پیدا نبود عشق در خلوت سروری داشت بزم آرا نبود. میرزارضی دانش (از آنندراج)
کیسه پردازنده. تهی کننده کیسه: کیسه پرداز بحر و کان کف توست که بر او خرج جاودان دارند. انوری. به دستان دوستان را کیسه پرداز به زخمه زخم دلها را شفاساز. نظامی. ندارد دخل و خرجش کیسه پرداز سوادش نیم کار ملک ابخاز. نظامی. رجوع به کیسه پرداختن شود، باسخاوت. سخی. بخشنده. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کیسه پرداختن شود. - کیسه پرداز شدن، هرچه داشتن، دادن. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نیاز من چه وزن آرد بدین ساز که خورشید غنی شد کیسه پرداز. حافظ (از یادداشت ایضاً)
کیسه پردازنده. تهی کننده کیسه: کیسه پرداز بحر و کان کف توست که بر او خرج جاودان دارند. انوری. به دستان دوستان را کیسه پرداز به زخمه زخم دلها را شفاساز. نظامی. ندارد دخل و خرجش کیسه پرداز سوادش نیم کار ملک ابخاز. نظامی. رجوع به کیسه پرداختن شود، باسخاوت. سخی. بخشنده. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کیسه پرداختن شود. - کیسه پرداز شدن، هرچه داشتن، دادن. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نیاز من چه وزن آرد بدین ساز که خورشید غنی شد کیسه پرداز. حافظ (از یادداشت ایضاً)
خالی کردن کیسه از زر و سیم و جز آنها. تهی کردن کیسه از آنچه در اوست، بخشش. سخاوت، بوالعجب از کیسه درآوردن معرکه گیران و به خلق نمودن. (فرهنگ فارسی معین) : فلک را کیسه پردازی است پیوست که کارش بوالعجب بازی است پیوست. عطار (اسرارنامۀ، از فرهنگ فارسی معین)
خالی کردن کیسه از زر و سیم و جز آنها. تهی کردن کیسه از آنچه در اوست، بخشش. سخاوت، بوالعجب از کیسه درآوردن معرکه گیران و به خلق نمودن. (فرهنگ فارسی معین) : فلک را کیسه پردازی است پیوست که کارش بوالعجب بازی است پیوست. عطار (اسرارنامۀ، از فرهنگ فارسی معین)
شخصی را گویند که بر در خانه ها رود و گدائی کند. (برهان) ، جام باز. آنکه بشقاب و کاسه و مانند آن را ببازی بر سر چوبی گرداند. (ناظم الاطباء) : هر که چون لاله کاسه گردان شد زین جفا رخ بخون بشوید باز. حافظ
شخصی را گویند که بر در خانه ها رود و گدائی کند. (برهان) ، جام باز. آنکه بشقاب و کاسه و مانند آن را ببازی بر سر چوبی گرداند. (ناظم الاطباء) : هر که چون لاله کاسه گردان شد زین جفا رخ بخون بشوید باز. حافظ