جدول جو
جدول جو

معنی کاسه پرداز - جستجوی لغت در جدول جو

کاسه پرداز
بسیار خوار، پرخور
تصویری از کاسه پرداز
تصویر کاسه پرداز
فرهنگ فارسی عمید
کاسه پرداز
(پَ)
مرادف سفره پرداز. (آنندراج). رجوع به سفره پرداز شود:
تبسم کنان گل برآورده سر
که ای کاسه پرداز خونین جگر
مرا مهلت عمر چندان کجاست
که پشت محبت کنم با تو راست.
سالک قزوینی (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
کاسه پرداز
پر خور بسیار خوار (سفره پرداز) : (تبسم کنان گل بر آورده سر که: ای کاسه پرداز خونین جگر، {} مرا مهلت عمر چندان کجاست که پشت محبت کنم با تو راست ک) (سالک قزوینی)
تصویری از کاسه پرداز
تصویر کاسه پرداز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چاره پرداز
تصویر چاره پرداز
کسی که از عهدۀ درمان دردی یا اصلاح امری برآید، چاره گر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاسه گردان
تصویر کاسه گردان
کسی که برای گرفتن پول کاسه ای را می گرداند، کنایه از گدا، کسی که کاسه یا بشقابی را بر سر چوب می چرخاند
فرهنگ فارسی عمید
(بِ اَ کَ دَ / دِ)
آنکه از اسباب خانه توجه میکند. (ناظم الاطباء) ، نوکر. خدمتکار، مسرف. (ناظم الاطباء). کنایه از کسی که هرچه داشته باشد همه را پاک بباد دهد، خواه از آن خود باشد خواه از آن دیگر. مقابل خانه نگهدار. (از آنندراج) :
همه خوشه چینند و من دانه کار
همه خانه پرداز و من خانه دار.
نظامی.
مجردرو خانه پرداز باش
جوانمرد دنیابرانداز باش.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(دِ خَ)
ناله سنج. فریاد و فغان کننده. زاری کننده. (از ناظم الاطباء) :
پیش ازین از ناله پردازان اثر پیدا نبود
عشق در خلوت سروری داشت بزم آرا نبود.
میرزارضی دانش (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تُمْ بَ نَ)
کیسه پردازنده. تهی کننده کیسه:
کیسه پرداز بحر و کان کف توست
که بر او خرج جاودان دارند.
انوری.
به دستان دوستان را کیسه پرداز
به زخمه زخم دلها را شفاساز.
نظامی.
ندارد دخل و خرجش کیسه پرداز
سوادش نیم کار ملک ابخاز.
نظامی.
رجوع به کیسه پرداختن شود، باسخاوت. سخی. بخشنده. (فرهنگ فارسی معین).
رجوع به کیسه پرداختن شود.
- کیسه پرداز شدن، هرچه داشتن، دادن. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
نیاز من چه وزن آرد بدین ساز
که خورشید غنی شد کیسه پرداز.
حافظ (از یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ پَ)
خالی کردن کیسه از زر و سیم و جز آنها. تهی کردن کیسه از آنچه در اوست، بخشش. سخاوت، بوالعجب از کیسه درآوردن معرکه گیران و به خلق نمودن. (فرهنگ فارسی معین) :
فلک را کیسه پردازی است پیوست
که کارش بوالعجب بازی است پیوست.
عطار (اسرارنامۀ، از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ رَ)
شخصی را گویند که بر در خانه ها رود و گدائی کند. (برهان) ، جام باز. آنکه بشقاب و کاسه و مانند آن را ببازی بر سر چوبی گرداند. (ناظم الاطباء) :
هر که چون لاله کاسه گردان شد
زین جفا رخ بخون بشوید باز.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(رَ)
چاره گر. علاج گر. کسی که علاج دردی یا اصلاح امری کند:
جهان را در این آمدن راز بود
که شاه جهان چاره پرداز بود.
نظامی
لغت نامه دهخدا
بخشش سخاوت، بوالعجب از کیسه در آوردن معرکه گیران و بخلق نمودن: فلک را کیسه پردازیست پیوست که کارش بوالعجب بازیست پیوست. (اسرار نامه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسه گردان
تصویر کاسه گردان
کسی که بر در خانه ها و دکانها رود و با کاسه گدایی بتکدی پردازد
فرهنگ لغت هوشیار
ناله کننده فریادوفغان کننده: پیش ازین ازناله پردازان اثر پیدا نبود عشق در خلوت سروری داشت بزم آرا نبود. (رضی دانش ظنند. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
با سخاوت سخی بخشنده: نیاز من چه وزن آرد بدین ساز که خورشید غنی شد کیسه پرداز. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار پرداز
تصویر کار پرداز
آنکه تدبیر و اجرای کاری در عهده وی باشد کار کن عامل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسه گردان
تصویر کاسه گردان
((~. گَ))
گدای دوره گرد
فرهنگ فارسی معین